معنی حقوق ماهانه

حل جدول

لغت نامه دهخدا

ماهانه

ماهانه. [ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) منسوب به ماه. (ناظم الاطباء). آنچه مربوط به وابسته و ماه باشد: مجله ٔ ماهانه (که هر ماه یکبار منتشر می شود).حقوق را ماهانه می پردازند. (فرهنگ فارسی معین). هلال، ماهانه کردن اجیر را. (منتهی الارب). || (اِ مرکب) نقد و جنسی است که در ماه به هر که مقرر شده می دهند. (انجمن آرا) (آنندراج). شهریه و مشاهره ووظیفه که ماه به ماه به کسی دهند. (از ناظم الاطباء). مشاهره. شهریه. ماهیانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حقوق خدمت یک ماه کارمندان و مأموران و خدمتکاران دولتی و غیردولتی که آخر هر ماه پرداخت می شود.


حقوق

حقوق. [ح ُ] (ع اِ) ج ِ حُق. به معنی خانه های عنکبوت. || ج ِ حقه. || ج ِ حَق. (منتهی الارب). حقها. سزاها. پاداشها. واجبات:
دولت حقوق من بتمامی ادا کند
هرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم.
مسعودسعد.
اگر مواضعحقوق به امساک نامرعی دارد بمنزلت درویشی باشد. (کلیله و دمنه). و میمنه و میسره و قلب و جناح آنرا بحقوق صحبت و ممالحت و سوابق دوستی و مخالصت بیاراستند. (کلیله و دمنه). از حقوق رعیت بر پادشاه آن است که هر یکی را بر مقدار خرد و مروت... به درجه ای رساند. (کلیله و دمنه). حقوق خدمت او بتفویض آن منصب به ادارسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 440). ناصرالدین جواب داد که ملک نوح پادشاهی بزرگوار است و اسلاف او را برکافه ٔ اسلام حقوق فراوان ثابت است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 134). از حسن قیام بقضای حقوق انعام و اکرام که درباره ٔ او فرموده بود، توقع کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 341).
آه و زاری پیش تو بس قدر داشت
من نتانستم حقوق آن گذاشت.
مولوی.

حقوق. [ح َق ْقو] (اِخ) (بمعنی حفره، خندق). شهری بود که در حدود اشیر و نفتالی واقع بود. (یوشع 10:34). و الاَّن آنرا یاقوق گویند و در طرف شمال دریای جلیل بمسافت 7 میل به جنوب صفد مانده واقع است. (قاموس کتاب مقدس).

فرهنگ عمید

ماهانه

ویژگی امری که هر ماه اتفاق می‌افتد،
ویژگی حقوقی که در آخر هر ماه پرداخت شود،
(قید) در هر ماه،
ماهنامه

فرهنگ فارسی هوشیار

ماهانه

آنچه مربوط و وابسته به ماه باشد، نقد و جنسی که در ماه بهر که مقرر شده میدهند


لیست حقوق

پهرست ماهانه پهرست پرداخت


حقوق

سزاها، پاداشها، حقها

فارسی به ایتالیایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

حقوق

ادرار، راتبه، رستاد، شهریه، ماهانه، مستمری، مشاهره، مقرری، مواجب، وظیفه، تکالیف، وظایف، بهره‌ها، حق‌ها، مجموعه قوانین


ماهانه

شهریه، ماهیانه، مستمری، مقرری، ماه‌به‌ماه، هرماهه،
(متضاد) سالانه، روزانه، هفتگی

فرهنگ معین

ماهانه

(نِ) (اِ.) شهریه، پولی که هر ماه پرداخت می شود.


حقوق

جمع حق.، راستی ها، درستی ها، وظایف، تکالیف، در فارسی به معنای دستمزد، مجموعه قوانین، قواعد و رسوم لازم الاجرایی که به منظور استقرار نظم در جوامع انسانی وضع یا شناخته شده است، اجتماعی مجموعه حقوق فرد در پیوند ب [خوانش: (حُ) [ع.] (اِ.)]

نام های ایرانی

ماهانه

دخترانه، دختر ارمنشاه شاه ماچین در داستان سمک عیار

فارسی به عربی

حقوق

راتب، راتب تقاعدی، مستحق، مکافأه، أجْرٌ، أجره

معادل ابجد

حقوق ماهانه

316

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری